می نویسم برای برادر شهید صابرینم ...
برای او که گردش در مدار زمین؛روح خدائی اش را معطل ماندن نکرد و جسم َش را نیز اسیر
ماندن و خوگرفتن...
برای تو می نویسم ای حضور زلال ...
می نویسم از هجوم طوفانهای بی رحم دنیا بر قلب و روحم که قرار بود آسمانی بماند....
که قرار بود به حضور خالق پر از لطافت ومهربانی ها برسم ...
اما....
برای تو می نویسم مجتبی جان عزیز...
برای حضور سراسر پاکی َت؛ که نظاره گر همه ی لحظات زندگیَ م شده ..
این روزهای عمر؛ دلتنگ تر از همیشه ام...
در حسرت یک نگاه آسمانی و معنوی ات به زندگی مانده َم ...
این روزها بیش از همیشه نیازمندم ...بی تاب تر از همیشه...
مجتبی جان ...دلگیرشده ام از اینهمه باختن ....
تو راهی آسمان َم کن ...
تو سفارشی کن برای روح زخم خورده َم ...
مجتبی جان ...
اینجا عبور کردن برایم سخت و دردناک شده...من ؛فقط راهی به طلوع می خواهم ...
و می خوانم تو را .... از صمیم قلب مجروح و دردکشیده َ م و در پس اینهمه غربت روح
سرگشته ام ،ملتمسانه دل را راهی حضور نورانی َت می کنم ای زلال حیات بخش زندگی ...
رهائی ام ببخش ای حضور سرتاسر نور و پاکی خداوند عزیز و مهربان ...
دعایم کن ...
بخواه که مرا نیز بیاموزند رمز زلالی َت را .....
بخواه که مرا نیز ببخشند به نگاه مادرم زهرا"سلام الله علیه"
بخواه که من نیز راهی شوم ....
بخواه که روح ملکوتی م را توان رهائی بیابم ...
برایم بخواه مجتبی جان ...
فقط همین ...
دستم بگیر و راهی َم کن ....
"ذکر صلواتی هدیه به روح ملکوتی و مطهر شهدای یگان ویژه ی صابرین و شهید سید حمیدمیرافضلی"
**التماس دعا**